ای باد،به یار بگوکه با او بهارم.
و چون غنچه ی یاس سفید سفیدم
ولی ز دوری او مثل شب ،سیاه و پر غصه و تارم
به او بگوکه دلم در فراقش غصه دارد و باز هوای باریدن
ترسم که گریه ی در انظار ،فاش کند جملگی اسرارم
ترسم همه بدانندکه من لیلی، مجنون شده ام-عاشق شده ام، بیمارم
ای باد که از کوی یار می گذری رسان زمن پیامی به مه یارم
به نازنین دلدارم
که در فراق ودوری اوسخت بیمارم
بگو به هرچه عشق پاک قسم
ز تنهای و بی او بودن، سخت بیزارم
به او بگو،که لحظه هایم را، همه او پر کرده است
به او بگو که به یادش ز شب تا به سحر همه بیدارم
به او بگو که "دوستش میدارم"
به او بگو که زود برگردد
وگر نه ترک کند روح این تن رنجور بیمارم.
#تاریخ:همه لحظه هایی راکه بدون اویم#مینامحمدی#
درباره این سایت